کد مطلب:224108 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

زنا و قتل
یك روز معتزله در محضر امام رضا علیه السلام حاضر شده بحث در احكام می كردند یكی گفت بزرگترین كبائر و گناه غیر قابل عفو قتل است.

زیرا خداوند هم فرموده است و من قتل مؤمنا متعمدا فجزائه جهنم خالدا حضرت ثامن الحجج فرمودند بزرگترین گناهان و برتر و بالاتر از قتل در نظر من از جهت گناه و از نظر قبح زناء است زیرا قاتل فسادش فقط قتل است و آنهم به قصاص یا دیه تمام می شود و پس از آن فسادی ندارد ولی زنا افسد كبایر است زیرا نسل را برای همیشه فاسد می كند تا روز قیامت صفات و غرایز وراثتی در اولاد زنا باقی می ماند و لذا فساد زنا و قبح آن بدتر از قتل است [1] این بیان جلب توجه همه فرق اسلامی را نمود و بر جمعیت آنان در مجالس امام علیه السلام افزود و



[ صفحه 541]



با آنكه مأمون اكثر حاضر بود با كمال آزادی سؤال های علمی شروع می شد و حضرت رضا با كمال متانت پاسخ اقناعی می داد.



زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق

زمین ز یمن تو محسود هفت كاخ مطبق



توئی كه خاك تو با آب رحمت است مخمر

توئی كه فیض تو با فر سرمد است ملفق



چو دین احمد مرسل مبانی تو می شد

چو شرع حید صفدر قواعد تو موثق



ز هر چه عقل تصور كند فضای تو اوسع

ز هر چه وهم تخیل كند بنای تو اوثق



ز آستان تو چرخی است نه سپهر معظم

ز خاكروب تو گردیست هفت كاخ مروق



كدام مظهر بی چون بود به خاك تو مدفون

كه از زمین تو خیزد همی خروش اناالحق



ز بس رفیعی و محكم ز بس منیعی و معظم

به راستی كه خموش است در ثنای تو اوفق



به نزد تربت تو نزهت بهشت مضیع

به جنب ساحت تو ساحت سپهر مضیق



چه قبه ای تو كه گر رفع پایه ی تو نبودی

زمین شدی متزلزل به سان توده ی زیبق



چه بقعه ای تو كه نبود بهای یك كف خاكت

هزار تخت مرصع هزار تاج مفرق



چه كعبه ای تو كه اینك ز بهر طوف حریمت

دمی ز پویه نیاساید این تكاور ابلق



كدام كاخ همایونی ای عمارت میمون

كه هست برتری سده ات ز سدره محقق



كدام بقعه ی میمونی ای بنای همایون

كه از سمو سموات برده قدر تو رونق



كدام آیت رحمت به ساحتت شده نازل

كه می زند ز شرف عرصه ات به چرخ برین دق



توئی كه خاكت تو را هم چو تاج از پی زیور

فلك نهاده به تارك فرشته هشته به مفرق



توئی كه چرخ ترنجی در این سرای سنیمی

ز شكل طاق رواقت دهان گشاده چو فستق



اگر بطور تجلی كند فروغ فضایت

شود ز جلوه آن طور چون تراب مدفق




[1] ارشاد القلوب ديلمي ص 7.